یو نسبو


تولیدکننده

بازه‌ی قیمت (تومان)

از

تا

مرتب‌سازی
تعداد تصاویر
قلمرو
  • 495,000 تومان
  • با تخفیف: 495,000 تومان
چاقو
  • 160,000 تومان
  • با تخفیف: 160,000 تومان
آدم‌برفی
  • 65,000 تومان
  • با تخفیف: 65,000 تومان
پلنگ
  • 90,000 تومان
  • با تخفیف: 90,000 تومان
سوسک
  • 52,000 تومان
  • با تخفیف: 52,000 تومان
مکبث
  • 75,000 تومان
  • با تخفیف: 75,000 تومان
خفاش
  • 51,000 تومان
  • با تخفیف: 51,000 تومان
شبح
  • 70,000 تومان
  • با تخفیف: 70,000 تومان
پلیس
  • 85,000 تومان
  • با تخفیف: 85,000 تومان
منجی
  • 93,000 تومان
  • با تخفیف: 93,000 تومان
پسر
  • 38,000 تومان
  • با تخفیف: 38,000 تومان
آدم‌برفی
  • 50,000 تومان
  • با تخفیف: 50,000 تومان

قلمرو

  • 495,000 تومان

دهکده کوهستانی اوس در نروژ زیر پوسته آرام و دلپذیر خود آبستن اسرار زیادی است که یک سر همه آنها به رو اپگار، راوی داستان «قلمرو»، می‌رسد. غریزه کلانتر کرت اولسن به او می‌گوید که نکته شومی در مرگ‌هایی نهفته است که به ظاهر خودکشی قلمداد شده‌اند و یکی از آنها پدر خود او، کلانتر سابق سیگمن اولسن، است که درباره مرگ مشکوک والدین روی اپگار تحقیق می‌کرده. «حتما ماجرای بیرون آوردن جسد مامان و بابا از هوکن را شنیده بود. دو مرد از تیم نجات کوهستان آن پایین رفته بودند و وقتی شروع کرده بودند به بالا کشیدن برانکارها همراه با اجساد، برانکارها با صدای بلند به دامنه صخره برخورد کرده بودند، اما هیچ سنگی جدا نشده بود. حادثه زمانی رخ داد که مردها در راه بازگشت به بالا بودند. سنگی از کنار کسی که طناب را گرفته بود کنده شد و به فردی که زیرش بود و از او محافظت می‌کرد، برخورد کرد و مفصل شانه‌اش را له کرد.»

چاقو

  • 160,000 تومان

«اسواین فینه به چاقوهای روی نیمکت کنارشان نگاه کرد. آماده استفاده بودند؛ آماده انتخاب شدن بودند. انتخاب چاقوی درست متناسب با عمل مهم بود. این چاقوها خوب، متناسب با هدف و کیفیت بودند. البته ویژگی‌هایی را که اسواین فینه در یک چاقو به دنبالش بود، نداشتند؛ شخصیت، روح و جادو. قبل از آن که آن افسر پلیس جوان قدبلند با موهای کوتاه به هم‌ریخته‌اش همه چیز را نابود کند، اسواین فینه کلکسیونی درست و حسابی از بیست و شش چاقو داشت..»

آدم‌برفی

  • 65,000 تومان

آن روز روزی بود که برف بارید. پسرک در آن روز شاهد صحنه‌ای بود که آینده‌اش را دگرگون نمود. و سال‌ها بعد... ماه نوامبر در اسلو اولین برف بارید. پسری 10 ساله به نام یوناس نیمه‌شب از خواب پرید و فهمید که مادرش منزل را ترک کرده، از پنجره به بیرون نگاه کرد و آدمکی برفی را دید که شال مادرش به دور گردن آدمک آویزان است.

پلنگ

  • 90,000 تومان

دخترک از خواب بیدار شد. در تاریکی پلک زد. خمیازه‌ای کشید و از بینی نفسی بیرون داد. دوباره پلک زد. احساس کرد اشک روی صورتش سرازیر شده؛ شوری اشک‌هایش را حس می‌کرد. خیلی وقت بود که دهانش به شدت خشک شده بود. فشاری درونی، گونه‌هایش را برجسته کرده بود. احساس جسم خارجی درون دهانش چنان بود که انگار سرش می‌خواست بترکد. چه اتفاقی افتاده بود؟ وقتی بیدار شد اولین چیزی که به ذهنش رسید این بود که به گذشته برگردد. به تاریکی، به احساس گرمی که او را دربرگرفته بود.

سوسک

  • 52,000 تومان

در این رمان سفیر نروژ که تعلیم سیاسی و آمادگی برای رفتن به تایلند را ندارد از جانب نخست وزیر به این ماموریت فرستاده می شود. وقتی جسد آتله مولنس سفیر نروژ با خنجری فرو رفته در پشتش در یک مرکز فساد توسط زنی روسپی پیدا می شود و خبرش به وزارت امور خارجه می رسد، مسئولین وزارت از فرماندهی پلیس می خواهند بازرسی توانمند و ماهر را برای این پرونده به بانکوک بفرستد که علاوه بر کشف ماجرا و یافتن قاتلین بتواند این اتفاق اسفناک را لاپوشانی کند. در نتیجه کارآگاه هری هول از اسلو به محل حادثه اعزام می شود و متوجه می شود این پروندۀ مبهم، مشکل و پیچیده تر از یک قتل عادی است.

مکبث

  • 75,000 تومان

قطره درخشان باران از آسمان فرو افتاد؛ از میان تاریکی گذشت و به سوی نورهای لرزانی روانه شد که در لنگرگاه پایین درخشیدن گرفته بودند. تندبادی که از شمال غربی وزیدن گرفته بود، قطره باران را به سمت بستر رودخانه‌ای بی‌آب و همچنین ریل قطاری متروکه برد. بستر خشک و ریل قطاری که هر کدام شهر را به دو نیم تقسیم کرده بودند: بستر رودخانه از طول و ریل قطار از قطر...

خفاش

  • 51,000 تومان

دختری نروژی در سیدنی به قتل می‌رسد. در این میان هری، کارآگاه نروژی، به استرالیا فرستاده می‌شود تا به روند تحقیقات کمک کند؛ او نباید خیلی درگیر پرونده شود؛ اما وقتی دایره جنایی پرونده قتل‌های حل‌نشده و افراد ناپدیدشده را کنار هم می‌گذارد، چیزی در کشف حقیقت جلودار هری نیست. عملیات دستگیری قاتل سریالی آغاز می‌شود، اما قاتل فقط با هری صحبت می‌کند... «هری بعدا اتفاقاتی را که در تئاتر سنت جورج روی داده بود به یاد آورد، این که بخار حمام اتو همه‌جا را فراگرفته بود، راهرو و نگهبان را که در تلاش برای باز کردن در اتاق تدارکات بود در خود محو کرده، از سوراخ کلید نفوذ کرده و سرخی محوی را در اتاق پخش کرده بود؛ همان جایی که وقتی در را شکستند، تیغ فرود آمده و خون‌آلود گیوتین را دیدند. بخار در مجرای شنوایی‌شان نیز نفوذ کرده و صدای جیغ‌های عجیبی را می‌شنیدند که در نطفه خفه می‌شد...»

شبح

  • 70,000 تومان

گوستو: زندگی به رستوران گرونه که آدم از پس هزینه‌اش برنمیاد. مرگ هم فیش پول غذاییه که اصلا فرصت خوردنشو پیدا نکردی. پس همون بهتر که آدم گرون‌ترین غذای منو رو سفارش بده -چون به هر حال از پس هزینۀ ارزون‌ترشم برنمیاد- تا اگه شانس باهاش یار باشه، بتونه یه لقمۀ گُنده ازش بخوره.

پلیس

  • 85,000 تومان

آن‌جا پشت در افتاده بود. بوی چوب کهنه، باروت و روغن اسلحه از داخل کمد گوشه‌ی اتاق به مشام می‌رسید.زمان‌که نور خورشید از ورای پنجره وارد اتاق گردید، نواره‌ای از آفتاب پس از گذر از درون قفل در کمد،‌ شکل ساعت شنی به خود گرفت. اگر خورشید از زاویه‌ای دیگر می‌تابید، می‌توانست به اسلحه‌ای که در میان قفسه قرار گرفته بود جلایی مات ببخشد.اسلحه یک ادسای روسی بود؛ نسخه‌ای کپی شده از استکین، اما معروف‌تر.

منجی

  • 93,000 تومان

دختری چهارده ساله بود؛ مطمئن بود اگر چشمانش را محکم ببندد و تمرکز کند می‌تواند ستاره‌ها را از ورای سقف ببیند. در اطراف او تعدادی زن در حال نفس کشیدن بودند. یکی معمولی نفس می‌کشید، دیگری سنگین و آن یکی آرام. در این میان، یکی از زن‌ها صدای خروپفش بلند بود. او ”خاله سارا“ بود که تشکش زیر پنجره باز قرار داشت....

پسر

  • 38,000 تومان

میان صدای شیر آب و مسواک کف‌آلودش صدایی شنید که می‌گفت پلیس به خاطر قتل شب گذشته مردی در سگ‌دانی دنبال یک نفر است و این‌که آن فرد را با قتل آگینته ایورسن و قتل سه‌گانه در گاملبین مرتبط می‌دانند. بتی دهانش را با آب شست، شیر آب را بست و رفت به سمت اتاق خواب. دم در ایستاد. به عکس مرد تحت تعقیب که در تلویزیون بود خیره شد.

آدم‌برفی

  • 50,000 تومان

رادیو را روشن و صدایش را زیاد کرد تا صدای دیگری جز غوغای درون خودش، در فضای یخ‌زده ماشین بپیچد. مجری اخبار داشت برای هزارمین بار تکرار می‌کرد دیشب رونالد ریگان، جیمی کارتر را در انتخابات آمریکا شکست داده. پسر دوباره چیزی گفت، سارا به آینه جلو نگاه کرد. داد زد: «چی گفتی؟» پسر دوباره تکرار کرد، اما سارا باز هم نشنید. صدای رادیو را کم کرد. پیچید سمت جاده اصلی و رودخانه، که مثل نوار سیاه عزا، دور تا دور حومه شهر را احاطه کرده بود. همین که گاز داد فهمید پسر خم شده و سرش را آورده بین صندلی‌های جلو. با صدایی خشک و آهسته، انگار می‌خواست حرف مهمی بزند و کسی جز خودشان دو نفر نباید می‌شنید، در گوش سارا زمزمه کرد: «ما قراره بمیریم».

1  صفحه‌ی 1