ژوئل اگلوف


تولیدکننده

بازه‌ی قیمت (تومان)

از

تا

مرتب‌سازی
تعداد تصاویر
ادموند گانگلیون و پسر
  • 38,000 تومان
  • با تخفیف: 38,000 تومان
ادموند گانگلیون و پسران
  • 19,000 تومان
  • با تخفیف: 19,000 تومان
عوضی
  • 70,000 تومان
  • با تخفیف: 70,000 تومان
منگی
  • 50,000 تومان
  • با تخفیف: 50,000 تومان

ادموند گانگلیون و پسر

  • 38,000 تومان

وقتی از مولو می‌پرسیدند که در زندگی چه کار می‌کند، جواب می‌داد: «تو کار پیراپزشکی‌ام» و وانمود می‌کرد از کارش راضی است. ژرژ مسائل مربوط به هویتش را از خیلی وقت پیش حل کرده بود و وقتی همین سوال را ازش می‌پرسیدند، صادقانه جواب می‌داد: «من تو زندگی هیچ‌کاری نمی‌کنم، تو بخش مرگ مشغولم.»

ادموند گانگلیون و پسران

  • 19,000 تومان

سن ژان روستای کوچک رهاشده‌یی است در جایی در فرانسه. کسی از سن ژان نمی‌رود، کسی هم به آن مهاجرت نمی‌کند. هر که آن‌جاست همان‌جا می‌ماند. موسسه کفن و دفن «ادموند گانگلیون و پسران» در خیابان اصلی، به آرامی جان می‌دهد و دیگر فقط دو کارمند دارد: ژرژ، مردی کارکشته، یک گورکن مادرزاد، و مولو جوانی خوش خدمت اما بی‌تجربه. گانگلیون نگران است، حرص می‌خورد و دعا می‌کند گرمای تابستان سرانجام تن یک نفر را سرد کند. ژرژ صبورانه منتظر است و مولو خیال‌پردازی می‌کند. بالاخره یک نفر آرزویشان را برآورده می‌کند و همه‌چیز شروع می‌شود...

عوضی

  • 70,000 تومان

رمان «عوضی» درباره مردی است که همیشه با دیگران اشتباه گرفته می‌شود و خودش هم از شناسایی هویت واقعی‌اش عاجز مانده است... برشی از رمان: بنا گذاشتم به چرخیدن توی اتاقم. سعی کردم تسلیم ترس نشوم، عقلم را به کار اندازم، برگردم به نقطه شروع، به لحظه‌ای که خوابِ خواب بودم و خیال کردم شنیدم درِ خانه‌ام را با آن روش منحصربه‌فرد می‌زنند. می‌گویم «خیال کردم شنیدم در می‌زنند»، چون به هر حال در این باره کاملا مطمئن نبودم. شاید آن لحظه هنوز خواب بودم. نمی‌شود گفت چیزی که خیال کرده بودم شنیده‌ام، صدای خاص در زدن کسی بود. می‌توانست صدای حفاظ چوبی پنجره‌ای باشد که باد آرام به نمای ساختمان می‌کوبدش. جریان هوایی از لای پنجره‌ای نیمه‌باز. یا هزار صدای دیگر که من عوضی گرفته بودمشان. الان، دقایقی طولانی می‌شد که دیگر صدایی نشنیده بودم. این ملاقات‌کننده چرا به این زودی دلسرد شد؟ باید شور و شوق بیشتری می‌داشت برای اذیت کسی در این ساعت شب. برای آنکه خاطرم کامل جمع شود، با خودم فکر کردم چقدر مضحک است خیال کنم کسی به در خانه‌ام ضربه زده در حالی‌که روی چارچوب در زنگی هست که خیلی خوب کار می‌کند و آدم نمی‌تواند نبیندش. ده ثانیه دیگر گذشت. و طی زنگ بی‌پایانی که در پی آمد،‌ قلبم دیگر نزد. فکر می‌کنم واقعا ایستاد. با خودم گفتم دوباره شروع نمی‌کند به تپیدن مگر آنکه کمی شانس بیاورم و لحظه‌ای برسد که آن انگشتی که دگمه زنگ را له می‌کرد شل شود. برام اندازه یک ابدیت طول کشید. یک دفعه سکوت برگشت، دوبرابر، صدبرابر ساکت‌تر از قبل، و قلبم دوباره شروع کرد به زدن، شدیدتر از همیشه، انگار می‌خواست از سینه‌ام در برود. لابد صداش تا پاگرد هم می‌رفت.

منگی

  • 50,000 تومان

صبح شبیه چیزی که از صبح می‌فمی نیست. اگه عادت نداشته باشی، حتی شاید ملتفتش نشی. فرقش با شب خیلی ظریفه، باید چشمت عادت کنه. فقط یه‌هوا روشن‌تره. حتی خروس‌های پیر هم دیگه اونا رو از هم تشخیص نمی‌دن. هوای گند یه شب قطبی رو تصور کنید. روزهای قشنگ ما شبیه همونه.

صفحه‌ی 1