«مادر هم نميدونست... او براي مادر گمشده و رفته و مرده بود... احتمالا تا اون روز عيد فطر كه شما به منزل ما آمديد و براي هشدار دادن به ما اون عكس رو نشونش داديد ـ فكر ميكنم، عكس او را با دكتر اقبال و شاه. از حالتي كه توي چشمها و توي رنگ صورت مادر به وجود آمد... من ناآگاهانه با حس ششم يه چيزهايي به دلم نشست. اما وقتي اون شب از او پرسيدم سرهنگ رو ميشناخته گفت نه... و من قلبا باور كردم. چون هميشه حرفها و كارهاي او براي من پاك و از مهر بود. حالا ميفهمم چرا. و حالا ديوانهام كه چرا نگفت. گرچه اون زني نيست كه آدم جز عشق از او احساس ديگري داشته باشه... »
زبان
|
فارسي
|
نويسنده
|
اسماعيل فصيح
|
سال چاپ
|
1386
|
نوبت چاپ
|
7
|
نوبت ويرايش
|
1
|
تعداد صفحات
|
418
|
قطع
|
رقعي
|
ابعاد
|
14.3 * 2 * 21.3
|
نوع جلد
|
شوميز
|
وزن
|
475
|