شازده احتجاب توي همان صندلي راحتياش فرو رفته بود و پيشاني داغش را روي دو ستون دستش گذاشته بود و سرفه ميكرد. يك بار كلفتش و يك بار زنش آمدند بالا. فخري در را تا نيمه باز كرد، اما تا خواست كليد برق را بزند صداي پاكوبيدن شازده را شنيد و دويد پايين. فخرالنسا هم آمد و باز شازده پا به زمين كوبيد.
زبان
|
فارسي
|
نويسنده
|
هوشنگ گلشيري
|
سال چاپ
|
1397
|
نوبت چاپ
|
15
|
نوبت ويرايش
|
1
|
تعداد صفحات
|
120
|
قطع
|
رقعي
|
ابعاد
|
14.5 * 0.5 * 21.4
|
نوع جلد
|
شوميز
|
وزن
|
130
|
از:
نگار
تا مدتها فخري و فخرالنساء و بيشتر از هرد دو شازده در ذهنم ميچرخيد. شيوهي روايي بسيار جالب و بديع آن خواننده را بسيار تحت تاثير قرار ميدهد.