دلم ميخواهد مثل قهرمانهاي فيلم لاواستوري پشت به كيه برف كنم و خودم را بيندازم روي اين سفيدي سرد شايد آرام بگيرم. آن هم كه آخرش بد تمام ميشود. دلم ميخواهد تايتانيك را دوست بدارم. نه نميشود. هر چه فيلم عاشقانه بارها ديدهام بيسرانجام بوده است. رها پيشنهاد كرد فيلم هندي تماشا كنيم. از رقص شعه روي شيشه خردهها بدم ميآيد. نهايتا من ريك هستم تو باش ايلسا، اينجا بشود كازابلانكا، من اشلي هستم تو اسكارلت اوهارا، اينجا بشود آمريكاي دوپاره. من دكتر ژيواگو هستم تو لارا، اينجا بشود روسيه انقلابي، آخرش ميگويم عشق اگر خوش عاقبت بود كه راه ميكشيد به سينما.
زبان
|
فارسي
|
نويسنده
|
حامد اسماعيليون
|
سال چاپ
|
1393
|
نوبت چاپ
|
3
|
تعداد صفحات
|
200
|
قطع
|
رقعي
|
ابعاد
|
14.3 * 21.3 * 1
|
نوع جلد
|
شوميز
|
وزن
|
225
|